لبریزم از تو!
یکی بود یکی نبود!
اشکات دونه دونه
دیشب در هجوم لشکر سوز وسرما برای اولین بار اولین قطره اشک رو ازچشمان معصوم مهرسام نانینم دیدم..... الهی هیچ چشمی به اشک آلوده نشه مگر به اشک شوق!  ...
نویسنده :
باباییییییییییییی
10:40
باجناق فامیل نمیشه!!!
بنام خدا! مهرسام عزیزم! امروز میخوام ریشه ت...
نویسنده :
باباییییییییییییی
10:28
اولین شام
به نام خدا! مهرسام عزیزم چندروزیست که سخت در مبارزه با مادرشه.... &...
نویسنده :
باباییییییییییییی
11:55
نخستین برف
امروز چهاردهم آذرماه! مهرسام عزیزم! &...
نویسنده :
باباییییییییییییی
10:04
بدون عنوان
به نام خدایی که مهرسام رو به ماداد فردا مهرسام ما30روزه میشه...سی روز لذت ناب ... سی روز زندگی ب...
نویسنده :
باباییییییییییییی
12:28
دوتاغمه سه تادیگه خاطرجمععععععع بابای مهرسام
یه روز صبح پاییزی شور و ترس وهیجان وشادی تمام وجود منو فراگرفت. باورکردنی نبود.البته ازقدیم گفتن : یکی کمه دوتاغمه سه تادیگه خاطرجمعه. &n...
نویسنده :
باباییییییییییییی
17:00
معجزه تولد
جمعه ده آبان من یعنی خاله ناهید مهرسام کوچولو ، رفتم دیدن مهرسام و مامان و باباش ، مامان مهربونش دراز کشیده بود و تشک و لحاف کوچولوی مهرسام و کنارش پهن کرده بود و میگفت مهرسام امروز کنار من خوابید! بعدش بلند شد و کلی عکس های سه تایی ازشون گرفتم! مهرسام هم کلی شیطونی کرد و کلی به دل مامانیش لگد زد! و اما شیش صبح شنبه 11 آبان مامانی مهرسام متوجه شد که نینیش میخواد به دنیا بیاد ! هنوز زود بود و نی نی ما هشت ماه و یک هفته داشت! با تمام نگرانی ها فرشته کوچولوی ما ساعت یازده و ده دقیقه به دنیا اومد. به دنیا اومد! چه واژه عجیبی!! تولد یک کودک بزرگترین معجزه زندگیه ، توی این لحظه با تمام وجود میشه معجزه، عشق و عظمت خدا رو لمس کرد! خدا جونم از ای...
نویسنده :
باباییییییییییییی
10:15