تولد یکسالگی مهرسام
عزیز دلم امروز یازدهم آبان ماه 1393 اولین سالروز تولدته . پارسال یک همچین روزی که بارون هم می اومد به دنیا اومدی . امروز هم بارون اومد . من و بابا ساعت 8 بردیمت مرکز بهداشت کن و واکسن یکسالگیت رو به دست راستت زدیم و باهم همه خاطرات روز به دنیا اومدنت رو مرور کردیم . عزیزم با تمام وجود از وجود نازنینت احساس خوشحالی می کنیم و از لحظه لحظه حضورت لذت می بریم . این روز ها خیلی شیطون شدی دو هفته ای هست که راه افتادی . اوایل دستت رو روبرو دراز می کردی و راه می رفتی حالا دستات رو بالا می گیری و راه می ری . تلفن رو دستت می گیری و می گی ااااوووو .... اولین کلمه ای که ادا کردی این بود . حالا مفهوم جمله های ما رو می فهمی مثلا می گیم مهر سام این نونو بده مامان ، می دی . خلاصه اینکه اوج لذت و شادی رو به من و پدرت هدیه کردی . راستی چند روز پیش از میز مبل بالا رفتی و کلی باعث تعجب ما شدی خیلی ذوق کردیم . کم کم یاد گرفتی که چطور از میز پایین بیای . حالا از روی تخت هم بالا می ری . پسر خاله یاسین چهار شنبه شب میاد پیش ما و تا فردا بعد از ظهرش هم هست . خیلی ذوق می کنی وقتی اون هست .ایشالا همیشه شاد شاد باشی و تو همه زمینه های زندگی به اوج رسیدنت رو ببینیم