هرآنکس که دندان دهد نان دهد
سه شنبه 18شهریور ماه با مهرسام خسته و کوفته از پارک برگشتیم......مهرسام تشنه! یه لیوان آب برداشتم... لبهای مهرسام خشک خشک بود ...آب رو سر کشید! اما صدائی از دهان مهرسام می شنیدم که تا حالا نشنیده بودم!باور کردنی نبود...فوق العاده هیجان انگیز بود....تق تق تق تق تق.... ! خداوندا پسر گلم دندون در آورده بود!مهرسام رو محکم بغل گرفتم و بوسیدم.... سرشار از هیجان و شور وشوق بودم!مامان مهرسام که خبرو شنید کلی ذوق کرد تلفنو برداشت و به مادربزرگ زنگ زد!خدایا شکرت!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی